برای استفاده از سایت راندخت، نیاز به راهنمایی داری ؟!

صدایی که سال‌ها خاموش بود

صدایی که سال‌ها خاموش بود

صدایی که سال‌ها خاموش بود، بالاخره رها شد

گاهی یه مشکل کوچیک، سال‌ها همراه‌مونه.
نه درد عجیبیه، نه خیلی حاد… ولی همیشه هست.
وقتی یه درد یا اختلال جسمی سال‌ها با آدم باشه، کم‌کم باور میکنی که دیگه جزئی از تو شده و چاره‌ای براش نیست.
اما گاهی فقط کافیه راهی باز بشه، از جایی که فکرش رو نمیکنی.
تو این تجربه، یه همراه عزیز از تغییراتی گفته که با تمرین‌های ساده و مراقبه‌های دوره‌های آگاهی، تونسته به چیزی برسه که سال‌ها ازش ناامید بوده.
این داستان رو بخون شاید راهتو پیدا کنی…

 

دستاورد یک زن آگاه : کد ۱۲۲۱۴۲#

سلام و درود خدمت استاد عزیزم
استاد جان، خوشحالم که تونستم بالاخره با شما ارتباط برقرار کنم و تشکر فراوان کنم از شما.
آرزوی سلامتی و تندرستی دارم و خوشحالم که با دوره شکرگزاری و باورمند آشنا شدم، به خاطر اینکه دریچه تازه‌ای به روی من باز شد.

من کلاس‌های خیلی مختلفی رفتم و واقعاً دیگه حوصله نداشتم که باز دنبال کلاس جدید بگردم، ولیکن از اونجایی که خداوند خواست و خودمم می‌خواستم، دوره شما رو بالاخره پیدا کردم.

سرتون رو درد نیارم، ما خانوادگی لرزش داریم؛ یعنی مادرم دستش لرزش داشته، برادرانم، خودم.
من تن صدام بسیار توش لرزش زیاد بود. حتی بیست، بیست‌ و پنج ساله یوگا میکنم و خدمتتون عرض کردم که کلاس‌های مختلف رفتم، ولی لرزش صدای من هیچ‌وقت برطرف نشد.

تا اینکه دوره شکرگزاری منو خیلی قوی‌تر کرد و همین‌طور دوره باورمند شما.
وقتی که شرکت کردم، به محض اینکه شروع کردم ویسا رو گوش کردن و به مراقبه رسیدم، مراقبه هفت چاکرا رو که انجام دادم، اون مراقبه‌ای که به چاکرای گلو رسید و باید دست رو می‌ذاشتیم روش یا هر جایی که ضعیف‌تر و مشکل داره… وقتی این کار رو کردم، باور کنید بعد از دو جلسه احساس کردم اصلاً تن صدای من یه‌دفعه باز شد.
انگاری که یه گیری داشت و این گیر باز شد، رها شد، ول شد.
و من انقدر از این قضیه خوشحال شدم که از شادی می‌خندیدم، و واقعاً الانم خیلی خوشحالم.

حدوداً تقریباً میتونم بگم ده روزه که این اتفاق برای من افتاده. من حتی کلاس آواز هم رفتم با اینکه صدایی که بخوام آواز بخونم نداشتم، ولی با استادم که درمیون گذاشتم گفت شما شرکت کن، این ماهیچه‌های گلوت قوی میشه. و اون کارم کردم، ولی باز نتونست به من کمکی بکنه و من امید به این دارم که روز‌به‌روز بهتر میشم.

امیدوارم شاد و خندان باشین، در کنار عزیزانتون.
می‌بوسمتون.

تحلیل روان‌شناسی و علمی:

این تجربه یه نمونه ناب از تأثیر ذهن و احساسات روی جسمه. وقتی بدن سال‌ها یه واکنش مثل لرزش رو تجربه میکنه، پشتش معمولاً یه فشار احساسی یا انسداد انرژی هم هست.
از دید روان‌شناسی، گلو محل «ابراز وجود» و «بیان احساسات سرکوب‌شده»‌ست. خیلی وقتا آدم‌ها نمیتونن خودشون رو راحت بیان کنن، و این گرفتگی به شکل فیزیکی توی صدا یا گلو خودش رو نشون میده.

مراقبه چاکراها، مخصوصاً چاکرای گلو، دقیقاً همین انسداد رو هدف میگیره.
وقتی فرد با آگاهی و تمرین، شروع می‌کنه به باز کردن اون ناحیه، هم‌زمان احساسات پنهون‌شده و تنش‌های ذخیره‌شده هم آزاد میشن… و صدا، نفس، و بیان راحت‌تر میشن.

این یعنی به‌جای درمان‌های سطحی، از ریشه و عمق مسئله شروع شده.
همین‌جا می‌فهمیم چرا کلاس آواز جواب نداد، اما تمرینی ساده با آگاهی، معجزه کرد.

جمع‌بندی :

بنظر من، این تجربه یه نشونه بود. نشونه اینکه وقتی با خودت آشتی کنی، وقتی آگاهانه با تن و روانت همراه بشی، حتی گره‌های قدیمی هم میتونن باز بشن…
بدن ما یه زبان داره، و این زبان فقط درد و علامت نیست، گاهی یه دعوت آرومه برای اینکه خودتو بیشتر بشناسی، بیشتر دوست داشته باشی، و بالاخره صداشو بشنوی.

اگه یه روزی بفهمی بدنت داره برات پیام می‌فرسته، اون پیام چی می‌تونه باشه؟

روایت دستاورد، با صدای خودجوی عزیز